رفته ام باز ز خویش پر ز آشوب و ز درد
میکشم پای پر از طاول را پی خود با دل سرد
ز همه دست کشیدم پی خود میگردم
ولی افسوس ندارم رمقی،من سراسر دردم
رفتن وماندن مخلوق ندارد اثری در دل من
با وجود باران نشود ویرانه،منزل من
من نگویم چون سهراب ب سراغ دل من نرم وآهسته بیا
گویمت با دل زار،به سراغ من وتنهایی من هیچ نیا
با وجود همه اهل زمین دل رنجیده من،سخت گشته تنها
ادامه مطلب
درباره این سایت